صنم کوچولوی نا بخشوده

قتل عام رومئوی کثیف به دست ژولیت دوست داشتنی

 
 

از قلب من گم شو...
ارسال شده در سه شنبهبرچسب:, -


این حقیقت دارد ، همه ما کمی مجنونیم !

اما این (موضوع) بسیار واضح است

اکنون که من از بند و زنجیر رها شده ام

ترس تنها در افکار ماست

در تمامی زمانها حكمفرماست

ترس تنها در افکار ماست اما در تمامی زمان حكمفرماست
تو ای موجود معصوم ، شیرین و بینوا !
اشكهای تمساحت را پاک کن و شهادت بده
تو می دانی که زندگی می کنی تا مرا نابود کنی ، انکار مکن !
قربانی شیرین!
یک روز نامت را فراموش خواهم كرد

و در یك روز شیرین تو در درد گمشده من غرق خواهی شد

ترس تنها درافکار ماست

در تمامی زمان حكمفرماست

ترس تنها در افکار ماست اما در تمامی زمان حكمفرماست


تو ای موجود معصوم ، شیرین و بینوا !

و تو عاشق این هستی كه از من متنفر باشی ، مگر نه عزیزم ؟

من قربانی توام !

در تاریکی به رویا فرو میروم

می خوابم تا بمیرم

سکوت را بشکن

زندگی ام را محو کن

خاکسترهای سوزانمان . . .

. . . روز را سیاه می کنند (آلوده می سازند)

دنیایی از پوچی

مرا نابود می کند

آیا در شگفتی که چرا متنفری؟

آیا هنوز آنقدر ضعیفی که نتوانی بر اشتباه هایت غلبه کنی ؟

تو ای موجود معصوم ، شیرین و بینوا !

اشكهایت را پاك کن و شهادت بده

تو می دانی که زندگی می کنی تا مرا نابود کنی ، انکار مکن

قربانی شیرین


دور از همه ، در خلوت خودت

دوباره سرد و تنها

عزیزم ، آیا این همان چیزی است كه واقعا می خواستی ؟

مرا به خاطرش سرزنش كن

گناهت را به دست فراموشی بسپار

اكنون هیچ چیز نمی تواند مانع تو شود

حال که تو رفته ای

دوباره احساس می كنم خودم هست

اندوهگینم به خاطر چیزهایی كه نمی توانم اصلاح كنم

اجازه دهم كه تو ، مرا به خاطرش سرزنش كنی

و گناهت را از یاد ببری

عشق من ، نمی خواهم اكنون مانع تو شوم

نمی توانم کسی که هستی را تغییر دهم

این بار دیگر نه ، تو دروغ نخواهی گفت كه من را عذاب بدهی

و در این زندگی کوتاه، زمانی برای هدر دادن روی دل کندن ها نیست

عشق من كافی نبود! ؟؟؟

و تو می توانی مرا به خاطرش سرزنش كنی

فقط گناهت را فراموش كن ، عزیزم

عشق من ، نمی خواهم اكنون مانع تو شوم

راه باز جاده دراز
 

گاهی اوقات من نیاز دارم فقط به یاد داشته باشم که

باید نفس بکشم(احساس میکنم جز اینکه با تو باشم میتونم نفس بکشم)

گاهی وقتها...تو هم احتیاج داری که از من دور بمونی؟

گاهی وقتها نمیدونم چرا بی اعتقاد میشم

به هر حال نیاز داری که ازم متنفر باشی

نمون


خاطراتامون فراموش کن

گذشته رو خاک کن

تو چیزی در من رو داشتی تغییر میدادی(میخواستی منو تغییر بدی و دادی)

فقط منو به خودم برگردون

نمون

خاطراتامون از یادمون میره

فراموش کن کارهایی رو که کردیم


همه چیزایی که من لمس میکنم بی وفاییه که تو میکنی

(من بیوفایی که تو میکنی رو احساس میکنم و میبینم)

فقط منو به خودم برگردون(منو به گذشته ام برگردون)

نمون

گاهی اوقات دوست دارم که به تو اعتماد داشته باشم

گاهی وقتها دوست دارم در خودم فریاد بزنم

گاهی وقتها نمیدونم چرا بی اعتقاد میشم

به هر حال به تنهایی نیاز دارم

من بیشتر از این بهت احتیاج ندارم.من نمیخوام نادیده گرفته بشم(منو نادیده میگیری)

من حتی یه روز هم بهت احتیاج ندارم.

از من دور بمون تو تباه کننده ای(هر کسی با تو باشه تباه میشه)

من بیشتر از این بهت احتیاج ندارم.من نمیخوام نادیده گرفته بش


من حتی یه روز هم بهت احتیاج ندارم.از من دور بمون تو تباه کننده ای

عذرخواهی نکن

نمون

یادگاری هامونو فراموش کن

گذشته رو فراموش کن

تو میخواستی منو تغییر بدی

فقط خودمو پس بده

نمون


یادگاریهامونو فراموش کن

گذشته رو فراموش کن

بی اعتمادی ها رو با خودت ببر

فقط خودمو پس بده

نمون

ولی من هنوز کلیپست رو نگه داشتم
خواهش میکنم رومئوم رو دوست داشته باش
خواهش میکنم رومئوم رو دوست داشته باش
خواهش میکنم رومئوم رو دوست داشته باش
خواهش میکنم رومئوم رو دوست داشته باش
اون منم
دوستش داشته باش
چون دوست داره بیش از حد

هیچ کس نمیتونه منو اینجا، در روحم پیدا کنه
جایی که افسار گسیخته در حال جیغ زدن و دست و پا زدنم
و حال، خودم را آرام می کنم
هیچ کس من رو نمیشناسه
هیچ کس نمیتونه منو اینجا، در روحم پیدا کنه

در مشکلات تو گیر افتادم
میدونم چرا؟
و اگه باز سر راهم قرار بگیری

یعنی باز به تو اطمینان می کنم؟
یعنی باز تورو درک می کنم؟
هیچ کس نمیتونه منو اینجا، در روحم پیدا کنه
جایی که افسار گسیخته در حال جیغ زدن و دست و پا زدنم

و حال، خودم را آرام می کنم
هیچ کس من رو نمیشناسه
هیچ کس نمیتونه منو اینجا، در روحم پیدا کنه

در گوشه نشینی خودم هیچ وقت. . .هیچ وقت اینقدر تنها نبودم
و بعضی چیزها به زمان نیاز دارن
و بعضی وقتها زمان انسان رو به چیزهای دیگه راه نمایی می کنه
و این زمان هست که حکم فرماست
قوانینی رو حکم فرماست که محدودن
که عقل انسان از فهمیدنشون عاجزه
در این دنیای آشفته
بالاخره همه ما روزی خواهیم مرد
و از دست این قوانین و دردهای وصف نا پذیر خلاص خواهیم شد
 
 
 

آرام بمان


مهربان ، خاموش و بی رویا


بسیار پست تر از كابوسها و تنهایی من

من از خودم متنفرم از اینكه بدون تو زنده ام


نمی خواهم بیش از این جای خالیت را حس كنم


و برایت اندوهگین باشم

سعی میکنم دیگر برایت اندوهگین نباشم


چیزی وجود ندارد كه عشق واقعی نتواند برگرداند

و اگرچه ممكن است راهم را گم كرده باشم

(اما باز هم) تمامی راهها به تو ختم میشود

آرزوی من این است كه مثل تو نباشم


آهـــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــای......

دیواری بس تابناك و مقدس بین ماست

ناپدید شده و ما را دوباره با هم تنها میگذارد

زیر لب زمزمه میكنم ، در حالیكه من ، جایی در بیرون پریشانم

باور دارم كه عشق ، می تواند پس از مرگ نیز همراهم باشد

آرزوی من این است كه مثل تو نباشم

داخل (قبر) برام جا هست

و من برای تو اندوهگین نیستم

می آیم تا كنارت بمانم

تو تنها نیستی

مهم نیست تو چی میگی بهم ، تو تنها نیستی

من درست در كنار تو خواهم بود ، تا ابد

آرزوی من این است كه مثل تو نباشم ، خواهرم

داخل (قبر) برای من جا هست و من برای تو اندوهگین نیستم

و در آن هنگام كه در سعادتی خاموش دفن شوم

می دانم كه مرا به خاطر می آوری

آرزوی من این است كه مثل تو نباشم
 
یه پیام
آهنگم عشقه
عشقی به آهنگ عاشقانه
و خواهد رفت
تو مجبور نیستی تنها بمونی
تو قلب سختی داری
از سنگ ساخته شده
و خیلی سخته كه تو رو
مجبور نیستی كه تو خودت بمونی
مجبور نیستی كه تو خودت بمونی
ومنم نمیخوام كه برگردونمش
و نمیخوام بگم كه معنیش رو نمیدونم
تو هدفی هستی كه
پیام خونگی من رو بگیر
آهنگم عشق است
آهنگم عشق است،ناشناخته اس
ولی من تو آتیش تو ام،كاملا
مجبور نیستی كه تنها بمونی
مجبور نیستی كه تو خودت بمونی
ومنم نمیخوام كه برگردونمش
و نمیخوام بگم كه معنیش رو نمیدونم
تو هدفی هستی كه
و من خودم نیستم
برو و پیامم رو بگیر
من نمیخوام كه بایستم و منتظر بمونم
نمیخوام اونجا بمونم تا وقتی كه خیلی دیر بشه
روی خیال وایسادم و میگم
كه من خودم نیستم
و دوست دارم ، لطفا بیا به خانه
آهنگم عشق است،عشقی ناشناخته
گیتارم اهنگ میزنه و همش عشق ازش در میاد
 

صفحه های تخیلاتم رو ورق میزنم

تمام ترحماتش رو مچاله می کنم، مچاله می کنم ، مچاله می کنم

میخوام ببینم که سعی میکنی به طرفم سنگ پرتاب کنی

بیا!!!!!!!!

چرا همش سعی می کنی منو مسخره کنین

فکر می کنی واقعا خنده داره ؟


شما فکر می کنین این برام (چه مزه ای داره؟!؟!؟!؟!؟!؟)

با اینکارت شلاقی به من میدی
که دوست دارم بهت بزنم اما دوست دارم
دیگه نمیشه همه تنفرم رو محدود کنم


دیگه مغلوب حقه بازی های گناه الودتون نمیشم
فک میکنی گناه تعریفش چیه؟
خوب، میتونین سعی کنین گریمو در بیاری
درست مثل نوحه ای که گریه کردن باهاش رو ثواب میدونی
اینم رو همه ی ثوابایی که کردی
منو زمین گیرم کن
اشک تمساحت رو خواهم دید!!!!!!!!!


صفحه های تخیلاتم رو ورق میزنم

همش من بالای سرتم در حالی که داری غرق میشی

دلم نمیاد بازیتون بده درست مثل خودتون

آره این تفنگ پره، ماشه رو بکش، و دیگه زنده نمیمونم
چرا همش سعی می کنی منو مسخره کنی !

فکر می کنین واقعا خنده داره
خوب، میتونین سعی کنین گریمو در بیارین
منو زمین گیرم کنین

تمام دوستام رفتن، اونا مرده اند

اونا جیغ میزدن و گریه می کردن

من خودمو کشوندم ، خودمو کشوندم

به طرف دیوار دیوار

من خودمو کشوندم خودمو کشوندم

به طرف دیوار دیوار
من خودمو کشوندم خودمو کشوندم

به طرف دیوار دیوار

من خودمو کشوندم خودمو کشوندم

به طرف دیوار دیوار

دیگه نمیشه همه تنفرم رو محدود کنم

دیگه مغلوب حقه بازی های احمقانتون نمیشم

خب، میتونی سعی کنی گریمو در بیاری

منو زمین گیرم کن

دیگه نمیشه همه تنفرم رو محدود کنم

دیگه مغلوب حقه بازی های احمقانتون نمیشم

خوب، میتونین سعی کنین گریمو در بیاری

منو زمین گیرم کن

تمام صورتایی که زمان اون هارو ناپدید کرد درست در خاطرم موندن

من رو هم می تونی بسته شده توی شیشه پیدا کنی دارم کم کم می رم زیر آب
تمام دوستانم عکسایی تو دستشون دارن که تو رو به گریه می اندازه

من به این عکس ها نگاه کردم و متعجب می شدم که تو چی کار با این تیکه قلب کردی…

(تو رو ندیده می گیرم)

وقتی که چشمام رو می بندم…احساس می کنم که تمام دار و ندارم داره از بین می ره

.جفتمون طرد شده ایم….ما می ذاریم همه چیز به گذشته بپیونده

دیگه تحمل دیدن صورت مثل روبات تو رو ندارم…صورتی که یه زمانی برام مثل یه داروی مسکن می موند

حتی سعی نکردم امتحانش کنم! تو فقط یه دروغ گو بودی تا

بتونی به درون من نفوذ کنی……من هنوز هم دارم غرق می شم و هیچ کس دست منو نمی گیره

این رو …از من…..دور کنید

می تونم تو دهنم احساسش کنم

می تونم مزه ی خونت تو رو روی انگشتام بچشم

می تونم صدای تو رو مثل روح های مقدس بشنوم

و می تونم بکشمت اگه خیلی بهم نزدیک بشی

تو رو از زندگیم بیرون می کنم…

همون موقعی که چشمام رو می بندم….
نه نه نه
چرا دروغ میگم
نمیتونم



در دروغهات گم شدی؟

پیش خودت میگی که من متوجه نمیشم؟

جهاد تو فریبی بیش نیست!

تو آزادی رو با ترس و وحشت دادو ستد می کنی، تو زندگی رو با پول معامله می کنی

میدونم چه کارایی کردی!


دیگه متاسف نیستم


من بهای اشتباهاتت رو دادم

نوبت تورو قرض گرفتم

نوبتت رو با مال خودم جابه جا کردم



دردت رو می بینم، نیازت رو می بینم

دزدها و دروغگوهایی رو می بینم که با حرص و طمع

از قدرتشون سوء استفاده می کنن

من امیدوار بودم و باور داشتم

اما تازه دارم می فهمم که فریب خوردم

تو بهای کارهایی رو که کردی پس نخواهی داد
چرا که از ته قلبم دوستت داشتم
بله
دیگه متاسف نیستم

اما تنها برای تو متاسفم
که چه ساده تو چشمای زمونه گم شدی


نويسنده یه نفری

 


ماشین منطق جدید به وسیله ی بنزین تو حرکت میکرد اما حالا...
ارسال شده در سه شنبهبرچسب:, -


این حقیقت دارد ، همه ما کمی مجنونیم !

اما این (موضوع) بسیار واضح است

اکنون که من از بند و زنجیر رها شده ام

ترس تنها در افکار ماست

در تمامی زمانها حكمفرماست

ترس تنها در افکار ماست اما در تمامی زمان حكمفرماست
تو ای موجود معصوم ، شیرین و بینوا !
اشكهای تمساحت را پاک کن و شهادت بده
تو می دانی که زندگی می کنی تا مرا نابود کنی ، انکار مکن !
قربانی شیرین!
یک روز نامت را فراموش خواهم كرد

و در یك روز شیرین تو در درد گمشده من غرق خواهی شد

ترس تنها درافکار ماست

در تمامی زمان حكمفرماست

ترس تنها در افکار ماست اما در تمامی زمان حكمفرماست


تو ای موجود معصوم ، شیرین و بینوا !

و تو عاشق این هستی كه از من متنفر باشی ، مگر نه عزیزم ؟

من قربانی توام !

در تاریکی به رویا فرو میروم

می خوابم تا بمیرم

سکوت را بشکن

زندگی ام را محو کن

خاکسترهای سوزانمان . . .

. . . روز را سیاه می کنند (آلوده می سازند)

دنیایی از پوچی

مرا نابود می کند

آیا در شگفتی که چرا متنفری؟

آیا هنوز آنقدر ضعیفی که نتوانی بر اشتباه هایت غلبه کنی ؟

تو ای موجود معصوم ، شیرین و بینوا !

اشكهایت را پاك کن و شهادت بده

تو می دانی که زندگی می کنی تا مرا نابود کنی ، انکار مکن

قربانی شیرین

 


دور از همه ، در خلوت خودت

دوباره سرد و تنها

عزیزم ، آیا این همان چیزی است كه واقعا می خواستی ؟

مرا به خاطرش سرزنش كن

گناهت را به دست فراموشی بسپار

اكنون هیچ چیز نمی تواند مانع تو شود

حال که تو رفته ای

دوباره احساس می كنم خودم هست

اندوهگینم به خاطر چیزهایی كه نمی توانم اصلاح كنم

اجازه دهم كه تو ، مرا به خاطرش سرزنش كنی

و گناهت را از یاد ببری

عشق من ، نمی خواهم اكنون مانع تو شوم

نمی توانم کسی که هستی را تغییر دهم

این بار دیگر نه ، تو دروغ نخواهی گفت كه من را عذاب بدهی

و در این زندگی کوتاه، زمانی برای هدر دادن روی دل کندن ها نیست

عشق من كافی نبود! ؟؟؟

و تو می توانی مرا به خاطرش سرزنش كنی

فقط گناهت را فراموش كن ، عزیزم

عشق من ، نمی خواهم اكنون مانع تو شوم

راه باز جاده دراز
 

گاهی اوقات من نیاز دارم فقط به یاد داشته باشم که

باید نفس بکشم(احساس میکنم جز اینکه با تو باشم میتونم نفس بکشم)

گاهی وقتها...تو هم احتیاج داری که از من دور بمونی؟

گاهی وقتها نمیدونم چرا بی اعتقاد میشم

به هر حال نیاز داری که ازم متنفر باشی

نمون


خاطراتامون فراموش کن

گذشته رو خاک کن

تو چیزی در من رو داشتی تغییر میدادی(میخواستی منو تغییر بدی و دادی)

فقط منو به خودم برگردون

نمون

خاطراتامون از یادمون میره

فراموش کن کارهایی رو که کردیم


همه چیزایی که من لمس میکنم بی وفاییه که تو میکنی

(من بیوفایی که تو میکنی رو احساس میکنم و میبینم)

فقط منو به خودم برگردون(منو به گذشته ام برگردون)

نمون

گاهی اوقات دوست دارم که به تو اعتماد داشته باشم

گاهی وقتها دوست دارم در خودم فریاد بزنم

گاهی وقتها نمیدونم چرا بی اعتقاد میشم

به هر حال به تنهایی نیاز دارم

من بیشتر از این بهت احتیاج ندارم.من نمیخوام نادیده گرفته بشم(منو نادیده میگیری)

من حتی یه روز هم بهت احتیاج ندارم.

از من دور بمون تو تباه کننده ای(هر کسی با تو باشه تباه میشه)

من بیشتر از این بهت احتیاج ندارم.من نمیخوام نادیده گرفته بش


من حتی یه روز هم بهت احتیاج ندارم.از من دور بمون تو تباه کننده ای

عذرخواهی نکن

نمون

یادگاری هامونو فراموش کن

گذشته رو فراموش کن

تو میخواستی منو تغییر بدی

فقط خودمو پس بده

نمون


یادگاریهامونو فراموش کن

گذشته رو فراموش کن

بی اعتمادی ها رو با خودت ببر

فقط خودمو پس بده

نمون

ولی من هنوز کلیپست رو نگه داشتم
خواهش میکنم رومئوم رو دوست داشته باش
خواهش میکنم رومئوم رو دوست داشته باش
خواهش میکنم رومئوم رو دوست داشته باش
خواهش میکنم رومئوم رو دوست داشته باش
اون منم
دوستش داشته باش
چون دوست داره بیش از حد

هیچ کس نمیتونه منو اینجا، در روحم پیدا کنه
جایی که افسار گسیخته در حال جیغ زدن و دست و پا زدنم
و حال، خودم را آرام می کنم
هیچ کس من رو نمیشناسه
هیچ کس نمیتونه منو اینجا، در روحم پیدا کنه

در مشکلات تو گیر افتادم
میدونم چرا؟
و اگه باز سر راهم قرار بگیری

یعنی باز به تو اطمینان می کنم؟
یعنی باز تورو درک می کنم؟
هیچ کس نمیتونه منو اینجا، در روحم پیدا کنه
جایی که افسار گسیخته در حال جیغ زدن و دست و پا زدنم

و حال، خودم را آرام می کنم
هیچ کس من رو نمیشناسه
هیچ کس نمیتونه منو اینجا، در روحم پیدا کنه

در گوشه نشینی خودم هیچ وقت. . .هیچ وقت اینقدر تنها نبودم
و بعضی چیزها به زمان نیاز دارن
و بعضی وقتها زمان انسان رو به چیزهای دیگه راه نمایی می کنه
و این زمان هست که حکم فرماست
قوانینی رو حکم فرماست که محدودن
که عقل انسان از فهمیدنشون عاجزه
در این دنیای آشفته
بالاخره همه ما روزی خواهیم مرد
و از دست این قوانین و دردهای وصف نا پذیر خلاص خواهیم شد
 
 
 

آرام بمان


مهربان ، خاموش و بی رویا


بسیار پست تر از كابوسها و تنهایی من

من از خودم متنفرم از اینكه بدون تو زنده ام


نمی خواهم بیش از این جای خالیت را حس كنم


و برایت اندوهگین باشم

سعی میکنم دیگر برایت اندوهگین نباشم


چیزی وجود ندارد كه عشق واقعی نتواند برگرداند

و اگرچه ممكن است راهم را گم كرده باشم

(اما باز هم) تمامی راهها به تو ختم میشود

آرزوی من این است كه مثل تو نباشم


آهـــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــای......

دیواری بس تابناك و مقدس بین ماست

ناپدید شده و ما را دوباره با هم تنها میگذارد

زیر لب زمزمه میكنم ، در حالیكه من ، جایی در بیرون پریشانم

باور دارم كه عشق ، می تواند پس از مرگ نیز همراهم باشد

آرزوی من این است كه مثل تو نباشم

داخل (قبر) برام جا هست

و من برای تو اندوهگین نیستم

می آیم تا كنارت بمانم

تو تنها نیستی

مهم نیست تو چی میگی بهم ، تو تنها نیستی

من درست در كنار تو خواهم بود ، تا ابد

آرزوی من این است كه مثل تو نباشم ، خواهرم

داخل (قبر) برای من جا هست و من برای تو اندوهگین نیستم

و در آن هنگام كه در سعادتی خاموش دفن شوم

می دانم كه مرا به خاطر می آوری

آرزوی من این است كه مثل تو نباشم
 
یه پیام
آهنگم عشقه
عشقی به آهنگ عاشقانه
و خواهد رفت
تو مجبور نیستی تنها بمونی
تو قلب سختی داری
از سنگ ساخته شده
و خیلی سخته كه تو رو
مجبور نیستی كه تو خودت بمونی
مجبور نیستی كه تو خودت بمونی
ومنم نمیخوام كه برگردونمش
و نمیخوام بگم كه معنیش رو نمیدونم
تو هدفی هستی كه
پیام خونگی من رو بگیر
آهنگم عشق است
آهنگم عشق است،ناشناخته اس
ولی من تو آتیش تو ام،كاملا
مجبور نیستی كه تنها بمونی
مجبور نیستی كه تو خودت بمونی
ومنم نمیخوام كه برگردونمش
و نمیخوام بگم كه معنیش رو نمیدونم
تو هدفی هستی كه
و من خودم نیستم
برو و پیامم رو بگیر
من نمیخوام كه بایستم و منتظر بمونم
نمیخوام اونجا بمونم تا وقتی كه خیلی دیر بشه
روی خیال وایسادم و میگم
كه من خودم نیستم
و دوست دارم ، لطفا بیا به خانه
آهنگم عشق است،عشقی ناشناخته
گیتارم اهنگ میزنه و همش عشق ازش در میاد
 

صفحه های تخیلاتم رو ورق میزنم

تمام ترحماتش رو مچاله می کنم، مچاله می کنم ، مچاله می کنم

میخوام ببینم که سعی میکنی به طرفم سنگ پرتاب کنی

بیا!!!!!!!!

چرا همش سعی می کنی منو مسخره کنین

فکر می کنی واقعا خنده داره ؟


شما فکر می کنین این برام (چه مزه ای داره؟!؟!؟!؟!؟!؟)

با اینکارت شلاقی به من میدی
که دوست دارم بهت بزنم اما دوست دارم
دیگه نمیشه همه تنفرم رو محدود کنم


دیگه مغلوب حقه بازی های گناه الودتون نمیشم
فک میکنی گناه تعریفش چیه؟
خوب، میتونین سعی کنین گریمو در بیاری
درست مثل نوحه ای که گریه کردن باهاش رو ثواب میدونی
اینم رو همه ی ثوابایی که کردی
منو زمین گیرم کن
اشک تمساحت رو خواهم دید!!!!!!!!!


صفحه های تخیلاتم رو ورق میزنم

همش من بالای سرتم در حالی که داری غرق میشی

دلم نمیاد بازیتون بده درست مثل خودتون

آره این تفنگ پره، ماشه رو بکش، و دیگه زنده نمیمونم
چرا همش سعی می کنی منو مسخره کنی !

فکر می کنین واقعا خنده داره
خوب، میتونین سعی کنین گریمو در بیارین
منو زمین گیرم کنین

تمام دوستام رفتن، اونا مرده اند

اونا جیغ میزدن و گریه می کردن

من خودمو کشوندم ، خودمو کشوندم

به طرف دیوار دیوار

من خودمو کشوندم خودمو کشوندم

به طرف دیوار دیوار
من خودمو کشوندم خودمو کشوندم

به طرف دیوار دیوار

من خودمو کشوندم خودمو کشوندم

به طرف دیوار دیوار

دیگه نمیشه همه تنفرم رو محدود کنم

دیگه مغلوب حقه بازی های احمقانتون نمیشم

خب، میتونی سعی کنی گریمو در بیاری

منو زمین گیرم کن

دیگه نمیشه همه تنفرم رو محدود کنم

دیگه مغلوب حقه بازی های احمقانتون نمیشم

خوب، میتونین سعی کنین گریمو در بیاری

منو زمین گیرم کن

تمام صورتایی که زمان اون هارو ناپدید کرد درست در خاطرم موندن

من رو هم می تونی بسته شده توی شیشه پیدا کنی دارم کم کم می رم زیر آب
تمام دوستانم عکسایی تو دستشون دارن که تو رو به گریه می اندازه

من به این عکس ها نگاه کردم و متعجب می شدم که تو چی کار با این تیکه قلب کردی…

(تو رو ندیده می گیرم)

وقتی که چشمام رو می بندم…احساس می کنم که تمام دار و ندارم داره از بین می ره

.جفتمون طرد شده ایم….ما می ذاریم همه چیز به گذشته بپیونده

دیگه تحمل دیدن صورت مثل روبات تو رو ندارم…صورتی که یه زمانی برام مثل یه داروی مسکن می موند

حتی سعی نکردم امتحانش کنم! تو فقط یه دروغ گو بودی تا

بتونی به درون من نفوذ کنی……من هنوز هم دارم غرق می شم و هیچ کس دست منو نمی گیره

این رو …از من…..دور کنید

می تونم تو دهنم احساسش کنم

می تونم مزه ی خونت تو رو روی انگشتام بچشم

می تونم صدای تو رو مثل روح های مقدس بشنوم

و می تونم بکشمت اگه خیلی بهم نزدیک بشی

تو رو از زندگیم بیرون می کنم…

همون موقعی که چشمام رو می بندم….
نه نه نه
چرا دروغ میگم
نمیتونم



در دروغهات گم شدی؟

پیش خودت میگی که من متوجه نمیشم؟

جهاد تو فریبی بیش نیست!

تو آزادی رو با ترس و وحشت دادو ستد می کنی، تو زندگی رو با پول معامله می کنی

میدونم چه کارایی کردی!


دیگه متاسف نیستم


من بهای اشتباهاتت رو دادم

نوبت تورو قرض گرفتم

نوبتت رو با مال خودم جابه جا کردم



دردت رو می بینم، نیازت رو می بینم

دزدها و دروغگوهایی رو می بینم که با حرص و طمع

از قدرتشون سوء استفاده می کنن

من امیدوار بودم و باور داشتم

اما تازه دارم می فهمم که فریب خوردم

تو بهای کارهایی رو که کردی پس نخواهی داد
چرا که از ته قلبم دوستت داشتم
بله
دیگه متاسف نیستم

اما تنها برای تو متاسفم
که چه ساده تو چشمای زمونه گم شدی

نويسنده یه نفری

 


ستم دیده هرگز فراموش نمیکند...
ارسال شده در سه شنبهبرچسب:, -
ستم دیده هرگز فراموش نمی کند

 

طناب دور گردنم , بی رحمانه تنگ می شود

آنقدر تنگ که تنها بتوانم چشمانم را باز نگه دارم تا

از میان غبارها و دروغ های بزرگ دستوراتت , حقیقت را ببینم

(ای) دختر بی عدالت , هرگز مرا به زانو در نخواهی آورد

بیچاره ها و صاحبان نعمت , دو هر طرف می خواهند مرا موعظه کنند

آشوبگر جامعه , بر من ننگ دشمنی زدید

کسی که نمی خواهی باور کنی , ما هنگامی آرام می گیریم که تکه تکه شده باشیم

می توانی امتحان کنی , آن صفحات تاریخ را چه کسی نوشت؟

نمی توانم نفس بکشم , زجر کشیدن من را تماشا می کنی

نمی توانم نفس بکشم , خفه شدن من را تماشا می کنی

نمی توانم جایم را خالی کنم , قلبم هنوز می تپد گرچه سست

روح تا ابد محکومم در پناه باشد , آمین

چشمانم (رو به حقیقت) باز شده است , نمی توانم در اشتباه باشم

آموختنی ها از تو می خواهند که خود را (به هر قیمتی) از بند این طناب رها کنی

طناب دور گردنم , بی رحمانه تنگ تر می شود

آنقدر تنگ که تنها قلبم می تپد و نمی توانم نفس بکشم

کسانی که نمی خواهید باور کنید , باشد که پس از تکه تکه شدن آرام بگیریم

آزادی در انتخاب مرگ , با تمام آنچه گفته شد نمی توانی من را بشکنی

با چیز دیگری مرا بترسانید , من بدون شرمندگی و پشیمانی زندگی می کنم

تقاصش را با مرگم می دهم , کسی که آزار دیده (ظلم را) هرگز فراموش نخواهد کرد.

----------------


 

بیش از آنچه با چشمانت ببینی

زندگی در دنیای بی حساب , سوالاتی از ناشناخته ها

من اسیر این زندانم , سلول تک نفره ام تنها چیزیست که از آن می شناسم

فکر می کردم همه چیز را فهمیده ام, در افکارم خود رای بودم

محکومیتم آغاز شده و آینده ام آن چیزیست که از دست دادم

قسمت بعدی زندگی من مملو از صحنه های وحشتناک است

شب ها از ترس رویاهایم تا صبح بیدار می مانم

صداها تعقیبم می کنند , دیوانه ام می کنند

انگار راه فراری ندارم , آنها نامم را فریاد می کشند

احساس می کنم باز هم در اشتباهم

آمده اند تا مرا با خود ببرند

زندگی ام وارونه شده

بدتر از آنچه تو با چشمانت می بینی

از حالا به بعد خود را کنترل می کنم , سرنوشتم را خود رقم می زنم

و شب ها می خوابم زیرا دیگر از چیزی نمی ترسم

شیطاتین در تعقیبم را فراری دادم

بر تمام ترس هایم پیروز شدم , تقدیرم در انتظار من است

من دیگر اشتباه نمی کنم

دیگر از دست نمی روم

کسی دنبال من نیست

کسی تحمل ایستادن مقابل من را ندارد

دیگر زندگی ام وراونه نیست

چون بدستش گرفته ام

بیشتر از آنی که تو بتوانی با چشمانت ببینی


چون یه تصمیم گرفتم

تو رو از ذهنم شوت میکنم بیرون

اما....نمیتونم

 


نويسنده یه نفری

 


همه ی امید ها پر کشیده اند...
ارسال شده در سه شنبهبرچسب:, -
این پایان همه ی امید هاست

برای از دست دادن تو... از دست دادن ایمان

 

برای پایان تمام بی گناهی

 

تا بشی یکی مثل من

 

این تولد تمام امید هاست

 

تا چیزی رو داشته باشی که من یکبار داشتم

 

این زندگی نابخشوده است

 

که با یه تولد به پایان میرسه

خواستی نیست که این صبح رو بیدار بشی


تا ببینی یه رز سیاه دیگه به دنیا میاد

 

بستر مرگ آروم آروم با برف پوشیده میشه


فرشته ها... اونها اول پایین اومدن... ولی من هنوز اینجام

 

تنها... درحالیکه اونها دارند همین نزدیکی گرفتار میشوند


شاهکار من نهایتا در بهشت خوانده خواهد شد


مجروح.. آهویی هست که بلند تر می جهد

 

و این زخم های من رو خیلی عمیق برید

 

لامپ رو خاموش کن و بذار من دوشاخه رو بکشم

"صنم"* بدون هیچ چهره ای

 

آرزوی مرگ بدون هیچ دعایی

رضا بدون هیچ چهره ای

پایان امید

 

پایان عشق

 

پایان زندگی

دیگران ساکتند

ولی من جیق میزنم

که...

هنوز دوستت دارم


نويسنده یه نفری

 


همه اون چیزی که من براش زندگی میکنم...
ارسال شده در سه شنبهبرچسب:, -

همه اون چیزی که من براش زندگی میکنم


همه اون چیزی که من براش میمیرم

همه اون چیزی که من به تنهایی نمیتونم در شب در نظر بگیرم

من میتونم آغاز شب رو احساس کنم

منو از زندگی جدا کن

منو درک میکنی

بعد از اینکه همه من را دیده اند

چیدمان هر افکار را با هم

کلمات را پیدا کن برای ساختن بهتر من

 

اگر فقط میدونستم چگونه خودم را خرد کنم.

 

همه اون چیزی که من براش زندگی می کنم

همه اون چیزی که من براش میمیرم

همه اون چیزی که من به تنهایی نمیتونم در شب در نظر بگیرم

 

تمام چیزی که من می خواستم

اگر چه من بیشتر میخواستم

آخرین در باز رو قفل کن,ارواح من منو بدست می آورند

من باور دارم که رویا ها مقدس اند

تاریک ترین ترس ها را دریاب و با آنها بازی کن

مثل لالایی

مثل همین دلیل

مثل یک بازی از وسواس من

درس رو به من بفهمان

بنابرین من خودم را خواهم یافت

بنابرین من دوباره گم نمیشم

همه اون چیزی که من براش زندگی میکنم

همه اون چیزی که من براش میمیرم

 

همه اون چیزی که من به تنهایی نمیتونم در شب در نظر بگیرم

تمام چیزی که من می خواستم برای

اگر چه من بیشتر میخواستم

آخرین در باز رو قفل کن,ارواح من منو بدست می آورند

گمان میکنم من میتونم دنیا را تغییر دهم.تو مرا میبینی!

به یک باره

من میتونستم برای همیشه فرار کنم کنم

اما تا چه مسافتی آمده ام ؟

بدون ماتم عشق تو؟


همه اون چیزی که من براش زندگی میکنم

همه اون چیزی که من براش میمیرم

همه اون چیزی که نمیتونم قبولش نکنم... تنهایی در شب هست

اگر چه من بیشتر میخواستم

آخرین در باز رو قفل کن,ارواح من منو بدست می آورند

باید از آن صدمه ببینم تا تو را دوست داشته باشم؟

باید احساس گناه کنم تا انجام دهم؟

 

باید آخرین در باز رو ققل کنم

ارواحم منو بدست می آورند

میتونم آغاز شب رو احساس کنم

 

منو از زندگی جدا کن

منو درک میکنی؟؟

 
ارواحم منو بدست می اورند
 
 

نويسنده یه نفری

 



صفحه قبل 1 2 صفحه بعد